متن يک سخنرانی که اميد می برم صورت تکميل شده و مستند آن در آينده منتشر شود







در سالهای اخیر پژوهشها درباره نصیریه فزونی گرفته است. بخشی از این مسئله به دلیل آن است که به طور فزاینده ای کتابهای آنان که تا پیش از این از دسترس خارج بود، و لو عموماً به صورت غیر انتقادی به چاپ می رسند. بدین ترتیب شناخت ما از عقاید نصیریان و منابع اندیشه آنان در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است. البته با این وجود هنوز بسیاری از این کتابها مورد تحلیل و مطالعه دقیق قرار نگرفته اند و ما هنوز دریافت روشنی از تحولات تفکر آنان و اختلافات درونی ایشان نداریم. یکی از موانع چنین پژوهشهایی عدم شناخت منابع و سرچشمه های آثار مکتوب آنان است؛ منابع و اسناد احادیثی که مورد استناد آنان در آثارشان قرار گرفته است. این یکی به این دلیل است که تاریخچه انتشار مذهب نصیری و تعالیم آنان در بغداد، حلب و لاذقیه و مناطق دیگر هنوز به درستی شناخته نیست و منابع اصلی آنان در این زمینه ها به طور کامل منتشر نشده و تنها گزارشهایی از آنها به طور پراکنده در نوشته های بعدی نقل شده است (تازه اگر فرض را بر این بگذاریم که می توان اساساً به این دست منابع تراجم نگاری اعتماد کرد). دلیلی دیگر وجود تحریفات و افتادگی های بی شمار در نامها و اسناد احادیث نقل شده در آثار نصیری است که گاه تشخیص هویت آنان را بسیار مشکل و گاه نا ممکن می کند. یکی از مشکلاتی که در زمینه مطالعه اندیشه و گرایشات مذهبی نصیریه وجود دارد آن است که تحولات فکری و تأثیر پذیری های متأخر میان نصیریان گاه مانعی می شود برای دریافت روشن پیش زمینه ای که نصیریه در آن بالید و رشد کرد. این پیش زمینه در واقع بستر گرایشات غالیانه شیعی در کوفه، بصره و سپس بغداد در سده های دوم و سوم قمری است. مذهب نصیریه در عین حال با وجود آنکه عمیقاً ریشه در سنت گروههای غالی و باطنی شیعی آن دوران دارد، مانند گرایشات پیروان ابو الخطاب اسدی و یا گروه های غالی و یا مفوضی در دوران واپسین حضور امامان شیعه، با این وصف برخلاف بسیاری دیگر از گروههای غالی شیعی آن دوران، نخستین کسانی که بعدها به عنوان سرچشمه ها و پیشوایان نصیریه قلمداد شدند تا زمان امام یازدهم شیعیان امامی به سلسله امامت و تداوم آن باور داشتند و از اینرو پیوند عمیقی هم با نخستین مراحل شکل گیری مذهب امامیه دارند. با این وصف هنوز دقیقاً موضع اولیه آنها در رابطه با غیبت امام دوازدهم و نحوه تحلیل آن روشن نیست، کما اینکه دقیقاً موضع آنها در قبال مسئله وکالت در دوران آغازین غیبت که از آن بنا بر سنت به غیبت صغری یاد می شود روشن نیست. یکی از دلائل این مسئله از میان رفتن نوشته های اصلی آنان، به ویژه از دوران پیش از شکل گیری رسمی این مذهب در سده چهارم قمری است. آنچه ما از دوران اولیه آنان داریم نه تنها تحریف شده است بلکه به وضوح متنهای بازسازی شده ای است که تأثیرات و روایتهای پسینی را نمایندگی می کنند. یکی از این مسائل مربوط می شود به سهم حسین بن حمدان الخصیبی در شکل گیری مذهب نصیری که هنوز دقیقاً معلوم نیست. او البته به سنتی که نهایتاً به ابوشعیب محمد بن نصیر (یعنی کسی که نام نصیریه از نام او گرفته شده) می رسد (و البته از او به سنتهای کهنتر غلات شیعی، به طور خاص خطابیان و مخمسه) استناد می کرده است اما نه تنها معلوم نیست که چه اندازه عقاید حسین بن حمدان به محمد بن نصیر و یا شاگردان مستقیم او مربوط است بلکه حتی معلوم نیست چه اندازه حسین بن حمدان در شکل گیری این مذهب به عنوان یک هویت جدید سهم داشته است؟ (بی تردید می توان گفت که درباره سهم او در این زمینه حتی در نوشته های آکادمیک اغراق شده است. به نظر می رسد که بیشتر باید به سهم سنت شاگردان شامی و نه عراقی او در شکل گیری مذهب نصیری به عنوان هویتی جدید تأکید شود، سنتی که طبرانی سهم عمده در تبلور آن داشته است). این تازه در حالی است که سهم برخی دیگر از غالیان معاصر با محمد بن نصیر و البته غیر مرتبط با او که روایات و آثارشان حتی در نوشته های بعدی نصیریان نقل می شود در شکل گیری تعالیم آنان هنوز روشن نیست (مانند اسحاق احمر نخعي). به هر حال آنچه مسلم است این است که ساختار مذهب نصیریه آن طور که در سده پنجم قمری کم و بیش شکل کاملی یافت مرهون تحولاتی در اندیشه و ادبیات و همچنین حذف و اصلاحات مکرر و تحدید منابع فکری و اتوریته های مذهبی آنان بود. طبعاً یکی از بهترین راهکارها برای پژوهش در این زمینه بررسی منابع مکتوب نصیریان و بررسی تحول در ادبیات آنان از نقطه نظر پراکندگی نامها و کتابها و اسناد احادیث نقل شده از سوی آنان است. در همین ارتباط ضروری است که میزان ارتباط آنان با سنتهای مرتبط در جامعه بزرگتر امامیه را مورد مطالعه قرار دهیم و ببینیم که چگونه میراث حدیثی امامیه در آثار نصیریان مورد نقل و استفاده قرار گرفته است. مطالعه زمینه های ارتباط میان نصیریان با جامعه متنوع امامیه در سده های چهارم و پنجم قمری تاکنون کمتر مورد توجه محققان بوده است. کتاب موسوم به الهدایة الکبری که در سنت نصیری و امامی به حسین بن حمدان الخصیبی منسوب است شامل اطلاعات زیادی درباره این ارتباطات است: هم در رابطه با اسناد مشترک و نامهای محدثان امامی و هم در رابطه با موضع حسین بن حمدان خصیبی در رابطه با مسئله غیبت امام دوازدهم و شماری از اختلافات در جامعه امامیه اندکی پیش و پس از آن (یعنی واقعه غیبت) در رابطه با تسلسل امامت، از جمله موضع مخالفان امامت امام حسن عسکری و یا هواداران جعفر کذاب. در این کتاب حتی درباره موضوع وکالت وکلای چهارگانه امام غائب و ارتباط آن با عقیده بابیت محمد بن نصیر مطالب مهمی روایت شده است. با این وصف درباره صحت انتساب این کتاب، دست کم نسخه های موجود آن که تازه آنها هم با یکدیگر اختلافاتی دارند (به طور خاص اختلاف نسخه ها در مورد اشتمال آنها بر باب آخر کتاب که در زمینه ابواب امامان است) ابداً نمی توان با قطعیت صحبت کرد. اصل این کتاب که نامش را در برخی منابع نصیری کتاب الهدایة خوانده اند حتماً از خصیبی است اما آشکارا معلوم است که این کتاب شامل افزوده های پسینی بسیاری است. گفته شده این کتاب را خصیبی برای سیف الدوله حمدانی نوشته بوده است. اگر حتی چنین اطلاعی درست باشد بی تردید آنچه امروزه از این کتاب در اختیار است نمی تواند همانی باشد که به سیف الدوله اهداء شده است. در برخی کتابهای دیگر متنی به الخصیبی در زمینه مشابهی نسبت داده شده به نام الأنوار که احتمالاً ورژن دیگری از همین کتاب الهدایه بوده است. ظاهراً آنچه خصیبی خود نوشته بوده تنها کتابی بوده در نامهای امامان و مشخصات ایشان که می دانیم تألیف این کتابها در سنت امامیه سابقه طولانی تری دارد. محتملاً در تألیف آن کتاب خصیبی متأثر و راوی کتابی مشابهی بوده است که استادش جعفر بن محمد بن مالک الفزاری نوشته بوده است. این احتمال وجود دارد که آنچه امروزه از کتاب الهدایه موجود است در اصل روایت کتاب خصیبی با اضافاتی متعدد از منابع دیگر باشد که بعداً یکی از شاگردانش بدان افزوده است. بخشی دیگر از افزوده های این کتاب به ویژه آنچه مربوط به امام دوازدهم است گویا اساساً بعدها بر اساس کتاب دیگری از خصیبی و با افزوده های بسیاری بر آن به اصل کتاب الهدایه الحاق شده است. از متن موجود الهدایه معلوم است که بخش امام یازدهم آخرین قسمت کتاب او بوده و در همانجا هم خصیبی به امام واپسین پرداخته بوده است. باب واپسین کتاب که تنها در برخی نسخه های خطی و از آنجا در برخی نسخه های چاپی این کتاب آمده است به احتمال بسیار زیاد اثر یکی از شاگردان خصیبی است که در آن برخی روایات خصیبی را نقل کرده و البته بسیاری مطالب هم بدان افزوده و متن روزآمد شده است. به هرحال حتی طبرانی آنگاه که روایات این بخش را در بخشی مشابه در کتاب المعارف خود نقل می کند اشاره ای به نام خصیبی و یا کتاب الهدایه نمی کند. متأسفانه بسیاری از اسناد احادیث در متن کتاب هدایه با تحریف نقل شده و یا سندها کامل نقل نشده است. قسمتی از کسانی که در این کتاب به عنوان مشایخ مستقیم خصیبی یاد می شوند بی تردید نمی توانند مشایخ مستقیم او باشند. تعداد زیاری از مشایخ او در واقع شخصیتهای ناشناخته ای هستند. قسمت عمده آنان از امامیان شهر جنبلا و حلقه های محدود و ناشناخته امامیه بوده اند و به همین دلیل نامشان در کتابهای رجالی نیامده است. اما آنچه مسلم است آن است که آنان بیشتر حلقه ای هستند که با غلات شیعی معروف دوران امامان دهم و یازدهم شیعی مرتبط بوده و حتی شماری از آنان ادعای ارتباط با آن دو امام و یا اصحاب نزدیک و شناخته شده آنان را داشته اند. خصیبی بدین ترتیب عمده فعالیتش به حدود سالهای بعد از ۲۷۰ ق مربوط می شود و باید او را معاصر کسانی مانند سعد بن عبد الله اشعری و مشایخ طبقه کسانی محمد بن یعقوب کلینی و علی ابن بابویه دانست. با این وصف او عمری طولانی کرد و سالها بعد از کلینی همچنان در قید حیات بود، منتهی به دور از بغداد؛ در حلب. وی به دلیل آنکه به ایران سفری نکرده بود نمی توانست از مشایخ قم و یا خراسان مستقیماً روایت کند، به همین دلیل گاه از معاصرانش با واسطه روایت کرده است. او همانند ابن همام اسکافی، عالم امامی بغداد مستقیماً از جعفر بن محمد بن مالک روایت می کند، این در حالی است که کلینی با واسطه از او روایت می کرده است. به هرحال خصیبی با مشایخ مهم حدیث امامیه در کوفه و بغداد آشنا بوده است. ابن عقده (که خود در طبقه پیش از کلینی است) بنابر گزارشی از خصیبی روایت شنیده بوده است. تلعکبری او را در بغداد دید و از او روایت حدیث کرده است. شماری از امامیه بغداد حتی بعدها آنگاه که خصیبی به حلب رفته بود با روایات خصیبی آشنا بوده و گاه بدون نام بردن از او از کتاب الهدایه او متأثر بوده اند. به هرحال می دانیم که نجاشی و ابن غضائری او را به خوبی می شناخته و وی را با عقاید فاسد که مقصودشان عقاید غالیانه است می شناخته اند. ابن غضائری گویا حتی او را مسئول اصلی شکلگیری مذهب نصیریه می داند. بعدها چنانکه می دانیم به ندرت خصیبی مورد استناد شماری از نویسندگان امامی قرار گرفت و روایات او که بعضی از آنها منبعش کتاب الهدایه الکبری بوده توسط آنها نقل شده است اما در واقع از دوران صفویه و به ویژه دوره مجلسی بود که این کتاب مورد استناد بیشتری از سوی عالمان امامیه قرار گرفت، گرچه حتی گاه درباره هویت دقیق نویسنده و نام دقیقش اختلاف نظر وجود داشت.

یکی از شاگردان خصیبی که در تحولات بعدی نصیریه در حلب و لاذقیه به دلائلی آثارش کم و بیش کمتر مورد استناد قرار می گرفت و به نظر می رسد نصیریان گرایش و سنت ابن الجلی- الطبرانی با او موافقت نداشته اند کسی است به نام ابومحمد الحسن بن شعبه الحرانی. این شخص کسی است که در سنت امامیه از اندکی پیش از عصر صفوی به عنوان نویسنده کتابی در حدیث امامان شیعه موسوم به تحف العقول معروف است. امامیه البته از گرایش نصیری او اطلاعی نداشته اند اما این کتاب را به وفور حتی در بحثهای فقهی مورد استناد قرار می دهند. در نوشته های علویان معاصر در سوریه به این کتاب به عنوان اثری نصیری استناد می شود. اهمیت ابن شعبه که خود از خاندانی است که شماری از آنان به تعلق به مذهب نصیری شناخته هستند از کتاب دیگر او با عنوان حقائق اسرار الدین معلوم می شود. او چنانکه از مقدمه این اثر مهم معلوم است به تعداد زیادی از آثار حدیثی شیعی دسترسی داشته، نه تنها به آثار باطنی و گروههای غالی شیعی بلکه به آثار حدیثی دیگر طیفهای شیعی که از آنان به مقصره یاد می کند. او بی تردید در بغداد تحصیل کرده بوده و از کسانی مانند ابن همام اسکافی و ابن اخی طاهر حدیث شنیده بوده است. علاوه بر این، در حلب نه تنها محضر خصیبی را درک کرده و تعالیم باطنی او را فرا گرفته بوده بلکه در آنجا از محمد بن ابراهیم النعمانی هم حدیث شنیده بوده است. سن او آن هنگام که نزد خصیبی رسیده بوده ظاهراً بالا بوده است. او از محدثانی روایت می کند که در طبقه مشایخ کلینی بوده اند مانند ابن هوذه. بدین ترتیب ابن شعبه از طیف بسیار وسیعی از محدثان امامی روایت می کرده و همین موجب شده که در کتابهایش احادیث زیادی از طیفهای غیرغالی شیعی نقل کند. علاوه بر این وی به متن نوشته های باطنی غلات متقدم و یا آنچه به آنها بعدتر در سنت غالیان خطابی و مخمسی منسوب بوده دسترسی داشته و نقلهای زیادی از آنها در آثارش آورده است. از آن جمله است کتاب المثال والصوره منسوب به محمد بن شعیب و نیز کتابهای اسحاق نخعی. بعداً البته می دانیم که نوشته ها و تعالیم اسحاق النخعی مورد انتقاد سخت طیف ابن الجلی- طبرانی قرار گرفت و آثار او آثاری انحرافی قلمداد گردید. خود ابن شعبه البته به تعالیم اسحاق النخعی که نسبت به تعالیم نصیریان معتدلتر بوده و تفسیر متمایزی در مقایسه با نصیریان از الوهیت امامان داشته، گرایش داشته است. به هرحال آنچه ابن شعبه در کتابهای خود نقل می کند بعداً مکرر در آثار نصیری نقل می شود حتی اگر به نام ابن شعبه اشاره نشود، به ویژه ادبیات غلات متقدم که او شاید بیش از حسین بن حمدان بدانها دسترسی داشته است. از نکات جالب در مورد او استفاده اوست از کتاب الکافی کلینی که از نخستین بهره وری ها از این کتاب است.

پس از این دوره، طبرانی نیز به روایات و یا شخصیتهای شیعی امامی آشنایی و گاه دسترسی داشته است. در آثار مسلم و یا منتسب به او روایت از یکی از فرزندان تلعکبری دیده می شود، کما اینکه نام شیخ مفید و اهمیت او مورد تأکید قرار می گیرد؛ حتی به کتاب فقهی او المقنعه اشاره می رود و از آن نقل می شود.

در میان امامیه گاه به برخی روایات نصیریان توجه شده و متنهای آنان مورد نقل قرار گرفته است. نسخه هایی هم در کتابخانه های امامیه و خارج از سنت نصیریه دیده می شود که یا نام خصیبی و برخی دیگر از نصیریان در آنها دیده شده است و یا اینکه تعلق آن متنها به نصیریان و یا طیفهای مخمسی و مفوضی نزدیک به آنان جای تردید ندارد.

گرچه ارتباط نصیریه و امامیه در سده های بعدی بسیار محدودتر شده بوده است اما گاه در منابع از اشخاصی که با هر دو سنت مرتبط بوده اند یاد شده و یا نشانه هایی از آن ارتباط را در کتابهایشان می بینیم. در شماری از کتابهای نصیریان و به ویژه در کتابهای شرح حالی و طبقات آنان از عالمان نصیری در شهرهای مختلف عراق و شام و مصر و خراسان و ری یاد می شود؛ شهرهایی که بعضاً محل فعالیت امامیه بوده اما صحت این گزارشها از طریق منابع مستقل تاکنون تأیید نشده است.